جدول جو
جدول جو

معنی حرف شبه - جستجوی لغت در جدول جو

حرف شبه
(حَ فِ شَ بَهْ)
رجوع به حرف تشبیه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(غَ دَ / دِ)
کسی که تحت تأثیر سخن قرار گیرد. دهن بین. در بزرگسالان صفت مذموم است و در کودکان صفت مدح است: بچۀ حرف شنو. سربراه
لغت نامه دهخدا
(حَ فِ رَ)
شمس قیس گوید: کلمه ای است که دو جمله را بهم می پیوندد و در اصطلاح صرف عربی آنرا حرف عطف مینامند. (المعجم فی معاییر اشعارالعجم). بنا به تقسیم کلمات در دستور زبان فارسی، یکی از نه قسم کلمه، حروف ربط است و آنها عبارتند از حروف ربط بسیط: که. چه. چون. و. اگر. تا و حروف ربط مرکب: اگرچه. چنانکه. چنانچه. چونکه. همینکه و مانند اینها
لغت نامه دهخدا
(حَ فِ تَ)
حرف شکل. حرف شبه. حرف شکل و شبه. شمس قیس در عنوان حرف شکل و شبه گوید: سین و الف و راء است که در اواخراسماء معنی تشکل و تشبه دهد به چیزی، چنانکه شرمسارو نگونسار و گرز گاوسار و بمعنی موضع نیز باشد چنانکه کوهسار و رخسار و شاخسار. (المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 167). رجوع به ’سار’ در همین لغت نامه شود. ونیز در عنوان حرف شکل و هیأت گوید: دال و یا و سین است که در اواخر بعضی اسامی معنی شکل و شبه دهد، چنانکه مردم دیس و خایه دیس و ترنج دیس. فرخی گفته است:
یکی خانه کرده ست فرخاردیس
که بفروزد از دیدن آن روان.
و فرخار بت خانه باشد و تندیس تمثال باشد. (المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 170). رجوع به دیس در همین لغت نامه شود. و نیز همو در کلمه حرف شکل وهیأت گوید: کلمه ’آسا’ است که در اواخر اسامی معنی شکل و شبه دهد، چنانکه مردم آسا و پادشاه آسا، و خراسانیان گویند فلان مردی بآسا است یعنی با وقار و رواست. (المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 145). رجوع به آساشود. و در عنوان حرف مشابهت گوید: واو و شین است که در اواخر اسامی فایدۀ مشابهت دهد چنانکه ماه وش و حوروش و پادشاه وش. (المعجم ص 170). رجوع به ’وش’ شود. و نیز گوید: حرف مشابهت، و آن سین و الف و نون است که در اواخر اسماء فایدۀ مشابهت دهد، چنانکه مردم سان و دیگرسان و هم بدین معنی دیگرگون و گندم گون. (المعجم ص 177). و رجوع به ’سان’ و ’گون’ شود
لغت نامه دهخدا
(حَ فِ عِلْ لَ / لِ)
الف و واو و یاء را بدین نام خوانند، و آنها را حروف مصوته و جوفیه نیز گویند واگر این حروف ساکن باشند حرف لین خوانده شوند. و اگر حرف پیش از آن هم جنس آن باشد حرف مد نامیده شود
لغت نامه دهخدا
(حَ فَ رُ ضَبْ بَ)
چاههای آبی دورتک باشند منسوب به ضبه بن ادبن الیاس بن مضر در نواحی شواجن. (منتهی الارب) (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(ظَ فِ شَ)
اصیص. ظرفی که در اطاق شب هنگام برای ادرار بول پیران و بیماران به کار است
لغت نامه دهخدا
تصویری از حرف شنو
تصویر حرف شنو
((~. ش نُ))
معقول، سر به راه، نصیحت پذیر، مقابل حرف نشنو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حرف ربط
تصویر حرف ربط
پیوند واژه
فرهنگ واژه فارسی سره
نصیحت پذیر، پندپذیر، حرف گوش کن، مطیع، فرمان بردار، پندنیوش
متضاد: حرف نشنو، نصیحت ناپذیر، خودسر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دنباله ی سخن، براساس قول و حرف
فرهنگ گویش مازندرانی